در مراسم تشییع پیکر فرهاد در مریوان، نان به جای مردم سخن گفت. تکههای نان در دستان خسته مردم، از ظهور روزگاری تازه در ایران خبر داد. کسی نیست زبان نان را فهم کند. اصولگرا طناب بر گردن دولت انداخته، دولت در حال فرار از معرکه است و آنکه در خیال براندازی است، از بی کفایتی نظام داد سخن داده است. اصلاح طلبان هم لکنت زبان گرفتهاند. آنها سه دهه است همینطور با هم درگیرند. اما امروز همه گویی از معرکه پرتاند، نان از روزگاری تازه خبر آورده است. نان ی شده است.
هنگامی امری ی شده که به مساله اصلی مردمان یک دیار تبدیل شده باشد. آنگاه دیگر مساله فقط به یک گروه منحصر نیست، آنچه ی شده به معیار ارزیابی همه چیز تبدیل میشود. وقتی نان ی نیست بازهم گرسنگان از فرط گرسنگی میمیرند اما دیگران که ناظر مرگ آنان هستند، تاسف میخورند و از ترس آنکه سرنوشتی مشابه پیدا کنند، به اندوختن مال و فکر روز مبادا پناه میبرند. اما وقتی نان ی میشود، گرسنگان به جای آنکه در عزلت تنهایی خود بمیرند، با دیگر گرسنگان پیمان مقاومت میبندند اقشار دیگر را هم فرامیخوانند، دیگران هم به آنان خواهند پیوست. همگان اعم از گرسنگان و دیگر اقشار مشروعیت نظام را با معیار نانی که برای زندگی مردم فراهم کرده قضاوت میکنند.
نان رقیبانی را از میدان تمرکز حیات ی بیرون رانده است. دیگر این اسلام نیست که در کانون توجه مردم است. آزادی و عدالت و معنویت هم نیست. آنها همه ناماند. هر کدام عبادتگاه و دربار و تشکیلاتی دارند با مفسران و کارشناسان و اهل فن. هر کدامشان چیزی را مقدس کردهاند و دوستان و دشمنانی ساختهاند. نان، این همه را از کانون بیرون رانده و خود در کانون حیات ی مردم نشسته است. نان نام نیست، یک ماده ضروری برای بقاء است. همه ارزشها و مفاهیم و نامها را از صحنه بیرون رانده و خود در کانون نشسته است. برای دفاع از اسلام، ثابت کنید چه کمکی به نان مردم میکند، برای دفاع از دمکراسی و عدالت نیز.
حال دیگر رابطه ی میان ارواح و باورهای مردم منعقد نمیشود، تنهای مردم است که بنیاد حیات ی را استوار میکند. ارواح گویی به عرصه خصوصی رفتهاند و تنها در عرصه عمومی باقی ماندهاند. آب، نان، آرامش اعصاب، سلامتی، لذت، به جای عبودیت، اخلاق، میراث، و معنویت و تاریخ نشسته است. اینها همه مطرودان کلام انقلابی بودند. مطرودان کلام اصلاح طلبان و مطرودان کلام براندازان نیز.
نان خواست توسعه را به حاشیه میبرد، خبری از افتخارات ملی ندارد. نان نمیداند وحدت یا اقتدار ملی چه معنایی دارد. نان دغدغه وطن و دوست و دشمن ایدئولوژیک ندارد.
با همه اینها، نان از همه طبیعیتر است. کینه اگر میزاید، صادقانه و انسانی است، عشق و پیوند اگر خلق میکند، کاسهای زیر نیم کاسه پنهان نکرده است. نان برابری طلبانهترین خواست عرصه ی است. به شرط اولیه بقاء اشاره دارد شرطی که برای همگان برابر است. شفاف است، کمتر میتوان به نامش، خلق را فریب داد. چیزی گفت و چیز دیگر مراد کرد. یوتوپیایی را وعده نمیدهد. مردم را به جایی در آینده دور ارجاع نمیدهد. از همین جا و هم اکنون سخن میگوید و آنقدر فوری است که به هیچ روی نمیتوان آن را به جایی و یا فردایی موکول کرد. خواست نان، پایان همه ریاکاریها و ستمکاریهایی است که نامها بر مردم روا میدارند.
فراموش نباید کرد که در عین حال، نان برکت است. مردمان آن را میبوسند و از پیش پای برمیدارند. نان خود زندگی است. اگر هم چیزی را تقدیس کند، خود زندگی است. مردمان را به شکر گذاری فرامیخواند و چشمها را به سوی خدا.
صدای نان، همان صدای تیشه عاشقانه فرهاد است. مردم مریوان اولین کسانی بودند که این صدا را خوب شنیدند و صدای نان را ترجمان ی کردند.